پيرداورى جامع الفنون عرصه طراحى است زمانى كه قرار باشد معمار با دست خالى و فقط به واسطه ترسيماتش ذات معمارانه را هويدا كند. بسيارى كتاب "معمارى فرم" را بهترين اثر اين حوزه اينروزهاى معمارى ايران مى دانند. از ميان پاسخ هايش درك اشراف او بر جنبه هاى نظرى كار نيز دشوار نيست. او رويكردى چند بعدى به داستان دارد، توگوئى خويشتن معمارانه اش را با قلم بيان ميكند و حديث نفس مي نگارد.
تعابير بديع او از اسكيس و آنجا كه آن را مستقل و غير منشعب از معمارى مى داند، دستور زبانى نو خلق مى كند كه مختصاتى اشراقى دارد؛ "اسکیس یک الهام ذهنی است که به سبک و سیاق هنری نشو و نما میکند. یک زبان و یک ابزار قدرت مند بیان برای هر معمار و طراح". نظرات او در بازشناخت اين وادى نقشه راهى است قابل اتكا:
به اعتقاد بسيارى در مقايسه با ساير فعالان عرصه اسكيس كشور شما سبكى مستقل داريد؛ خودتان اين موضوع رو چطور ارزيابى ميكنيد.
- من فکر میکنم این نگاه من به اسکیس هست که ایجاد تمایز و استقلال کرده، من به اسکیس به عنوان یک درس آموزشی یا مهارت پرزانته و راندو که باید عموماً در یک دوره آموزشی، داخل و یا خارج دانشگاه آموخته شود نگاه نمیکنم. همین طور اسکیس را گرایشی منشعب شده از معماری نمیشناسم که بتوانیم برایش جایگاه تفکیک شده در نظر بگیریم یا به عنوان یک حرفه بدان بنگریم. اسکیس یک شیوه طراحی است. خلق معماری به شیوهای بدیع و مبتکرانه با استفاده از اولین جرقههای ذهنی از تصور فضا و کیفیات معماری یک موضوع و البته در زمانی اندک اسکیس یک الهام ذهنی است که به سبک و سیاق هنری نشو و نما میکند. یک زبان و یک ابزار قدرت مند بیان برای هر معمار و طراح.
اولین آشنایی من با اسکیس معماری به واسطه پدرم و اسکیسهای دهه 40 دانشکده هنرهای زیبا میسر شد و در ادامه با پیگیری تاریخچه این سیستم آموزشی به دانشگاه بوزار فرانسه و پلانشهای این مدرسه معماری که در آن پروژههای برتر دانشجویان به چاپ رسیده بود بسط پیدا کرد. من مدتها پیگیرانه به تأمل و تفکر در رابطه با این طرحها پرداختم و از طرفی به جمع آوری آثار معماران برجسته ایرانی که در این زمینه زبان زد هم دورهایهای خود و نیز از دانشجویان ممتاز مدرسه بوزار نیز بودند پرداختم و تا حد امکان تلاش کردم تا از محضر این اساتید نیز بهرهمند شوم، تا با روح این شیوه آموزشی آشنا شوم. حاصل کار علاوه بر شناخت خصوصیات و جنبههای مفید این سبکهای طراحی، درک راهکارهایی برای فراگیری این روش نیز بود از طرفی قابلیتهای متعددی که به عنوان ابزارهایی سحر آمیز میتوانند همیشه در اختیار یک معمار و طراح باشند. قطعاً تأثیر سازنده این فضا در نگرش اینجانب به اسکیس غیر قابل انکار است.
ارتباط بين طرح، طراح و اسكيس چيست؟ اصولا كجاى روند طراحى قرار ميگيرد اسكيس؟
- مطمئناً میتوان مدتها برای طراحی یک پروژه معماری وقت صرف کرد. طرحهای گوناگون طراحی کرد و از بین آنها یکی را انتخاب کرد. میتوان مدتها در رابطه با موضوع یک پروژه تحقیق کرد و سفر کرد و از نمونههای مشابه عکس گرفت و مطالعات وسیعی روی این تصاویر و تجربیات عینی انجام داد و سپس شروع به طراحی کرد. اما لحظهای که شروع به طراحی میکنیم نیاز به یک اجماع فکری قوی و انتخاب نحوه برخورد با فضا از جنبه خلق و ایجاد داریم. باید فرم پردازی کنیم. باید یک جواب به موضوع طراحی داده شود. اسکیس یک فرایند بسیار خاص در هر پروسه طراحی میباشد. یک پاسخ سریع به یک موضوع طراحی میدهد. همانطور که میدانید هر چقدر عکس العمل انسان برای مواجهه با هر پدیده سریعتر شود. احتمال دسترسی وی به ضمیر ناخودآگاه و بروز رفتارهای غریزی بیشتر است. این واکنش در معماری برای طراحی یک موضوع وقتی بصورت اسکیس مطرح میشود نه یک طراحی طولانی مدت، امکان بروز ایدههایی خلاقانه و نابتر را بیشتر ممکن میسازد. چه بسا ایدههایی در این حالت به ذهن خطور کند که هیچگاه در یک فرآیند طراحی طولانی مدت قابل دستیابی نباشد.
پاسختان به كسانى كه با توجه به پيشرفت ابزارهاى طراحى، اسكيس دستى رو نوعى ارتجاع معمارانه ميدانند، چيست؟
- اولین پاسخ این هست که هر وقت چنین فکری به ذهنشان خطور کرد به سراغ من بیایند تا در اولین دقایق از نحوه طراحی من نظرشون عوض شود.
اما پاسخ دوم: نباید هیچ گاه فراموش کنیم که معماری پیش از آنکه دانش مهندسی ساخت باشد یک هنر است. در واقع همه به این واقف هستیم که سهم هنر در معماری بیش من از فن مهندسی میباشد. با توجه به این مطلب بر هیچ هنرمندی پوشیده نیست که برای دستیابی به یک اثر هنری ناب تمامی احساسات یک هنرمند که در ذره ذره وجود او نهفتهاند باید به بی واسطهترین شکل ممکن به منصه ظهور برسد. برای یک طراح و یک معمار مشخصاً این بی واسطهترین، دست اوست چرا که مستقیماً از اعصاب وی و از ذهن وی فرمان میگیرد. در حقیقت دست نزدیکترین ابزار ترسیمی افکار یک طراح است که علاوه بر انتقال تفکر، قدرت انتقال احساس را نیز دارد و این احساس است که یک فعل هنری را از فعل غیر هنری تفکیک میکند. اثر هنری که آمیخته با احساسات هنرمند نباشد فاصله زیادی از هنر دارد. چه بسا در ایجاد جذابیت و خلق زیبایی نیز دچار مشکل خواهد بود و این هردو بخشی از خاستگاه معماری هستند.
از سویی باز خوانی تصورات ذهنی و یا تجسم به عنوان یکی از مهمترین قابلیتهای مغز انسان برای دستیابی به خلاقیت و ایده پردازی و از همه مهمتر، طراحی نیاز به پرورش دارد. پرورش این قابلیت از فرآیندی که دست، چشم و مغز با هماهنگی کامل با یکدیگر کار کنند سرچشمه میگیرد که شاید در هنرهای تجسمی تمرینات گوناگونی برای ایجاد این هماهنگی تدوین شده و در دسترس میباشد.
پاسخ سوم: امکانات تکنولوژیک طراحی که در شماری از آنها من نیز تبحر دارم از قبیل نرم افزارهای 3 بعدی سازی و ... همگی ابزارهایی تحت کنترل هستند. نباید فراموش کنیم که ابزار نمیتواند جای شیوه را بگیرد. اسکیس یک شیوه و فرآیند است. این جایگاه ذهن و قدرت مغز طراح است که خالق طراحی است نه ابزار، کما اینکه از آنجایی که در کاربرد این ابزارهای تکنولوژیک همیشه بخشی از ذهن درگیر سیر منطقی اجرای یک دستور و فرمان دادن به سیستم است که هم از حیث زمان هم از حیث چند واسطه شدن در خلق ماهیت یک اثر هنری می تواند اختلال ایجاد کند. این ابزارها صرفاً ضعفهای ذهن ما در زمینه تجسم و دیدن و درک کردن و تحلیل کردن را میپوشانند. بنابراین یک ذهن ضعیف با واسطه این ابزارها نیز نمی تواند طراحی کند همانطور که بیواسطه آنها نیز نمیتواند. از این رو پرورش ذهن نکته اصلی و مهم در زمینه طراحی و خلاقیت است.
پاسخ چهارم: با نگاهی به پیشینه معماری و طراحان و معماران برجستهای که امروز حضور ندارند یا حتی جمع کثیری از طراحان و معماران معاصر که حاضرند و پروژههای معماری آنها همه روزه ساخت، و طرحهای آنها در کتب و مجلات معماری به چاپ میرسد و ما آنها را میبینیم عموماً رنج سنی 70 – 50 را سپری میکنند.
این رنج سنی حکایت از دوره تحصیل این اساتید و سبک و سیاق رایج زمان تحصیل آنها را بدست میدهد که خبری از ابزارهای تکنولوژیک طراحی نبود. در حقیقت نقدترین تجربهای که در دست داریم از این گروه این است که این معماران نیز در دورهای آموزش دیدند که آموزش معماری به واسطه طراحی دست آزاد و ترسیمات دستی صورت میپذیرفته و این تنها ابزار ارائه فکر بوده. نه نرم افزاری نه رندری همه ترسیمات با دست برروی پوستی و کالک با استفاده از راپید و یا راپیدوگراف و ترسیم و پرزانته طرح بصورت پرسپکتیو روی شاسی یا ساخت ماکت. جایگاه این پروسه آموزشی در ساخت چهارچوب ذهنی این معماران موفق قطعاً غیر قابل اغماض است و بهرهگیری از این تجربه قطعاً حائز سودمندیهایی خواهد بود اگرچه ارتجاع معمارانه محسوب شود.
به نظر ميرسد نفس اسكيس براى شما به گونه اى حديث نفس است؛ خودتان را به سبكى معمارانه بيان ميكنيد ....
- راه و هدفی که هر انسان برای زندگی خود بر میگزیند با شخصیت وی گره میخورد. زندگی من وقف معماری و طراحی شده است و از این مسئله بسیار لذت میبرم. شاید بیشترین زمان در روز برای من به فکر کردن راجع به طراحی و مسائل مختلف مرتبط با آن و نیز معماری سپری میشود. لذا از دریچه یک طراح و یک معمار به هستی و جهان پیرامونم و تمامی حوادث ریز و درشت آن مینگرم. از سویی معتقدم تا زمانی که یک حرفه و تبحر را درونی و بخشی از سرشت وجودیت نسازی پیشرفت و موفقیتی رخ نخواهد داد.
بنابراین ناخودآگاه همه رفتارها و ذهنیات و روحیات انسان با حرفهاش گره خورده و این علاقه وافر به زمینه کاری و حرفهای از حالت یک وظیفه به صورت یکی از رویاییترین جذابیتهای زندگی نمود پیدا میکند و همچنان که برای هر هنرمند هنرش ابزاری میشود برای بیان خودش و روحیاتش. البته همانطور که اشاره شد هیچگاه اسکیس برای من به مثابه کل معماری نبوده و نیست. جایگاهی که برای معماری در ذهن بنده است فرآیندی از یک فکر اولیه تا خلق و ساخت یک فضا.
رابطه درك معمارانه تا انتقال مفهوم با ابزار دست و نهايتا تاثير روي مخاطب به چه سياقى در روند اسكيس جا ميگيرد؟
- مقوله درک اثر هنری که مطمئناً معماری نیز از آن مستثنا نیست و چه بسا بیش از هر نوع هنر دیگر به جامعه و مخاطب تحمیل و عرضه میشود بسیار پیچیده و فلسفیست که شاید از حوصله این بحث خارج باشد. همانطور که میدانیم معماری تابلوی نقاشی یا یک مجسمه نیست که در گالری بتوان پیدا کرد. معماری به وفور در همه جای زندگی انسان به رویارویی با وی میپردازد و اساس شهرها را شکل داده و میدهد.
آنچه شاید بیشتر مد نظر سوال باشد احساسی است که در جامعه حرفهای معماری نسبت به مشاهده توان انتقال ذهنیات با استفاده از دست نه با استفاده از زبان صورت میگیرد. مفاهیم از هر جنس و مبتنی بر هر تئوری نظری که باشند زمانی در حیطه معماری قرار میگیرند که از حیطه زبان خارج شوند. معماری قصه نیست، شعر و نثر نیست، توصیفی از جنس بیان و محاوره نیستند. معماری ادبیات نیست، فلسفه و عرفان نیز نیست، نوشتنی نیست، کشیدنی و ساختنی است. معماری فضاست. این فضا طراحی میشودبه نقشه تبدیل میشود و ساخته میشود.
اسکیس جایگاهش در این پروسه در قسمت فرآیند طراحی میباشد. مفهومی که از یک طرح (ترسیم شده یا ساخته شده) استنباط نشود با زبان و با توصیف پذیرفته نمیشود چون طراح همیشه در کنار پروژه حضور ندارد تا طرح خود را توصیف کند و اگر از طرح آن مفهوم استنباط شود نیاز به توضیح ندارد. بنابراین چنانچه به هنرجویان معمار آموخته شود که ذهنیات خود را به جای توصیف با زبان، از راه ترسیم بیان کنند تلاش بهتری برای تبدیل این تفکرات به معماری واقعی صورت گرفته.
آيا در حوزه دياگرام و برنامه ريزى و تجميع آن با اسكيس هم كار كرده ايد؟ آيا مقوله اسكيس يك روند جامع و مانع مى تواند تلقى شود؟
- ساده کردن هر مسئلهای از جمله مسائل طراحی ممکن از روشهای گوناگون صورت پذیرد تا درک بهتری نسبت به دامنهی موضوع ایجاد گردد. برای هر نوع طرح ریزی نه تنها در زمینه طراحی معماری به عنوان مثال طراحی یک عملیات نظامی یا حتی یک نوع برنامه ریزی استراتژیک نیز ممکن است طراح جوانب مختلف مسئله را بصورتی دیگراماتیک ساده و سپس تحلیل و بررسی کند. قطعاً با واژه اتود کردن آشنا هستید. در پروسه طراحی به شیوه اسکیس به عنوان یک تجربه شخصی شاید بتوانم بگویم در زمانهایی که ذهنم درگیر طراحی یک پروژه است طرحوارههایی، تحت عنوان دیاگرام ولی از جنس معماری با ماهیت سایت پلان، پلان، مقطع و حتی یک دتایل یا ایدههایی گنگ از تصاویر ذهنی اولیه که همراه با یک موضوع ممکن است مجسم شود بصورت حجم و فرم یا حتی بازی خطوط ممکن است به کاربرده باشم ولی معمولاً لحظهای که دست به قلم میشوم برای طراحی فرصتی برای پرداختن به دیاگرامها وجود ندارد و آنچه در میدان کاغذ طراحی یکه تازی میکند طرح اصلی پروژه است.
در آخر تا چه حد با وجود امتحان اسكيس در گزينش هاى مختلف دانشگاه ها موافقيد و آينده اسكيس رو چطور مى بينيد؟
- برای یک جواب صریح و بدون حاشیه باید بگویم بله بسیار زیاد موافقم؛ اما نه به این شکل و سبک و سیاق برای توضیح باید به نکاتی اشاره کنم. همانطور که همگی نظارهگر وضعیت معماری و خیل عظیم دانشجویانی که همه ساله وارد دانشکدههای متعدد معماری میشوند هستم و نیز خود به نوعی در این فضاها با این دانشجویان در ارتباط بوده و هستم متاسفانه ضعفها بیش از قوتها به چشم میخورد. هیچ نوع گزینش اولیه برای سنجش تونایی طراحی و قابلیتهای هنری یک دانشجویی که میخواهد وارد رشته معماری شود نظیر آنچه در گذشته دور وجود داشته وجود ندارد. دانشجویان به نوعی به نظر میرسد برای پیروی از یک مد یا شاید سهولت تحصیل در این رشته همراه با جذابیتهایی که معمولاً در حاشیه این رشته به وفور یافت میشوند به این رشته روی میآورند.
دیسیپلین آموزشی در این رشته و برنامهریزی آکادمیک از نقاط ضعف بسیار رنج میبرد و تنوع برخورد با سیلابسهای درسی به گونهای که در جوامع هنری شایع است که از هر دانشگاه به دانشگاه دیگر از هر ورودی به ورودی دیگر از هر آتلیه به آتلیه دیگر متفاوت و غیر مدون است. دانشجویان واحدهایی را اعم از عملی و غیر عملی میگذرانند و بیشتر پروژههای طراحی خارج از دانشگاه و آتلیه و بصورت کار در منزل به دانشجوها ارجاع میشود و صحت تلاش دانشجو روی پروژه خود در این حالت کاملاً زیر سوال است و ارزیابی اساتید صرفاً بر اساس کرکسیونها خواهد بود که قطعاً ناقص است.
لذا معیار سنجش برای توان واقعی طراحی در بین دانشجویان معماری که قابل اتکا باشد وجود ندارد. گاهی اوقات یک دانشجوی معماری که از مقطع لیسانس فارغ التحصیل شده از دیدگاه کارشناس حرفه برای معمار شدن حداقل نیاز به 10 سال کار و تلاش مداوم دارد تا بتوان وی را معمار اتلاق کرد. در حالی که اصولاً یک فارغ التحصیل لیسانس معماری میتواند معماری تمام عیار باشد.
شاید تنها نقطهای که بتوان یک نوع تفکیک بین علاقهمندان واقعی معماری با تابعین مد معماری قائل شد همین آزمون اسکیس باشد یا از یک نقطه نظر دیگر شاید تنها فضایی که بتوان به بهانه ادامه تحصیل انگیزهای برای فراگیری معماری در یک دانشجو ایجاد کرد همین آزمون اسکیس معماری باشد که البته بر این آزمون نیز نقد بسیار است. میتواند به عنوان اولین انتقاد ذکر کرد که در جایی که هیچ واحد عملیای به نام اسکیس در سیلابس هیچ کدام از دروس دوره آموزش معماری وجود ندارد چگونه میتوان چنین آزمونی از دانشجویان به عمل آورد. شاید هم بتوان چنین نتیجه گرفت که سازمان سنجش نیز هم عقیده با من هست و اسکیس را چکیده دانش یک معمار میداند که به وی قابلیت ارائه یک پیشنهاد سریع برای یک موضوع طراحی در زمانی کوتاه راه میدهد.
در حقیقت نیاز به یک آزمون از جنس اسکیس قطعا احساس میشود ولی من شخصاً همانطور که اشاره شد به نحوه برگزاری این آزمون و نحوه داوری آثار انتقاد دارم. جالب اینجاست که یکی از بزرگترین تأثیرات سوء این آزمون این است که اسکیس از معماری در اذهان دانشجویان جدا شده و به عنوان تکنیک و مهارتی جانبی در کنار معماری مطرح میشود. از سویی در آتلیههای آموزش اسکیس یک نگرش سطحی نسبت به مقوله معماری و طراحی به وجود آمده که بیش از هر چیز به قدرت رنگ آمیزی و توان ترسیم کردن و پرسپکتیو کشیدن پرداخته میشود تا طراحی معماری بصورت فرموله همراه با کتب آموزشی که برای مثال نحوه فلش کشیدن، نحوه نوشتن و خط اسکیسی نحوه نمایش انتزاعی درخت، آسمان و پرسناژ، کشیدن سنگ و نحوه نمایش دادن آب و شیشه و بتن و .... عرضه میگردد.
هر آنچه در حاشیه یک بنای معماری حائز اهمیت است پر رنگ و جایگاه طراحی و شناخت فرم و فضا و تقویت قابلیتهای طراحی دانشجویان کمرنگ و گاهاً به چشم نمیخورد. لذا ادامه چنین روندی چیزی جز تضعیف معماری و پیدایش بی راههها در روند منطقی آموزش معماری نیست و طبعاً محصول معمارانی خواهند بود که هیچ چیزی تضمین کننده اعتبار طراحیهایشان در آینده نخواهد بود.