هر چند در اين مورد هيچ آمار رسمى وجود ندارد ولى اگر اهل رصد پژوهش معمارى و شهرسازى كشور باشيد و دغدغه شناختن فعالان اين عرصه را داشته باشيد و اين دغدغه را بر بانوان جوان اين عرصه متمركز كنيد، شادى عزيزى را يكى از پيشرو ها در اين حوزه مى يابيد. مدرك دكترى معمارى تنها بهانه اى است براى حضور او در قالبى چندبا اهدافى چند گانه است؛ از مديريت در گستره آشناى دفاتر مهندسى مشاور تا تدريس معمارى و شهرسازى و البته فعاليت هايى خودجوش در توسعه مقوله پژوهش كه او را به شخصيتى جذاب و تاثيرگزار در اين ديسيپلين تبديل ميكند. لحظات گفتگو با او به سياقى طبيعى به حريانى از انتقال تجربه و دانش تبديل ميشود و تعلق وى به نسل نو حرفه، اين جريان را حائز ارزشى مضائف مى سازد. در ادامه ماحصل اين گفتگو را مى خوانيد:
خانم دکتر عزیزی لطفاً مختصری درباره زندگی حرفه ایتان ارونا صحبت کنید.
11 بهمن 1379 از دانشگاه علم و صنعت در مقطع کارشناسی ارشد معماری فارغ التحصیل شدم و دقیقاً 9 روز بعد به عنوان رتبه یک کنکور دکتری در دانشگاه علوم تحقیقات شروع به تحصیل کرده و همزمان به عضویت هیئت علمی گروه معماری دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد تهران مرکزی پذیرفته شدم. در آن زمان شاگردان اول کنکور را در دانشگاه علوم و تحقیقات هیئت علمی میکردند. ولی با توجه به علاقهام به تدریس در دانشگاه و نبود این بستر برای من در دانشگاه علوم و تحقیقات (به دلیل فقدان مقطع کارشناسی ارشد و کارشناسی برای تدریس در سال 1380)، به دانشگاه تهران مرکز (دانشگاه آزاد اسلامی) مراجعه و به عنوان عضو هیئت علمی در آنجا شروع به کار کردم.
به طور کلی سال 80 برای من سال بسیار پرباری بود، چراکه همزمان با قبولی در کنکور به اتفاق همسرم آقای دکتر حمیدرضا موسوی، شرکت مهندسین مشاور نگین شهرآینده را تأسیس و فعالیتهای حرفهای خود را در زمینه معماری و طراحی شهری آغاز نمودم. لازم به ذکر است که در مقطع کارشناسی ارشد پیوسته، 4 سال اول به معماری و 2 سال آخر به بحثهای شهری و مرمت اختصاص داشت و من از آنجا به طراحی شهری چنان علاقمند شدم که در محیط حرفهای بیشتر جذب پروژههای شهری شده و فعالیت حرفهای خود را سامان دادم. بلاخص آنکه شهر با مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… بیش از معماری درگیر است و این نقطه حائز اهمیت برای من بود.
در دوران تحصیلم همیشه مسئله آموزش معماری در ایران یکی از دغدغههای من بوده و هست؛ به همین دلیل تز دکتری خود را آموزش در معماری انتخاب کردم و به پژوهش در این باره پرداختم؛ و سعی کردم تا استراتژیها و روشهای نوین آموزشی را در این رشته مطرح کنم؛ ولی در بخش حرفه ای ، فعالیت روی عرصه شهر را ترجیح داده و تا به امروز بیشتر اوقات کاری خویش را به مدیریت ، مطالعه و طراحی پروژه های شهری اختصاص داده ام.
خانم دکتر عزیزی ما متوجه شدیم که شما یکی از معدود اساتیدی هستید که کار روی شهر را به طور همزمان و به عنوان دو اصل جدایی ناپذیر در معماری مطرح، و آن را در دانشگاه تدریس میکنید؛ حتی این دغدغه شما تا به اینجا رسیده است که به تدوین درس جدیدی در دانشگاه آزاد تهران مرکز پرداختهاید؛ لطفاً برای ما از این موضوع ودرسی که تدوین کردهاید صحبت کنید.
به نظر من مقوله شهر و معماری بحثی جدایی ناپذیرند و هرکجا که این دو بحث به عنوان دو موضوع جدا بررسی شده، اتفاقات به نسبت ناخوشایندی را هم در معماری و هم در شهر رقم زده است، از این رو هرچند که شخصاً در محیط حرفه ای توجهی ویژه به آن دارم، سعی نمودم پژواکی هرچند اندک برای آن ایجاد نمایم و تصمیم گرفتم که از دانشگاه و آموزش در آن شروع کنم به اینگونه که در درس طرح، سایتهای واقعی را در محدودههای شهری و بافت اصلی شهر مشخص، و برای طراحی به دانشجویان ارائه میدهم، از این رو دانشجویان مجبور میشوند تا مباحث اجتماعی، ترافیک، بافت شهری و را در طراحی تأثیر بدهند. سعی میکنم آنها را با تحلیل شهر و طراحی براساس مقتضیات آن آشنا کرده، بگونهای که آنها درک کنند در یک پارسل شهری کار میکنند نه یک خلاء یا فضای مجازی. اینگونه تلفیق طراحی، مسائل شهری و خصوصیات اجتماعی فرهنگی ـ اقتصادی در درس طرح، اهمیت دادن به بافت شهری و مسائل از این دست را در طول زمان برای دانشجویان نهادینه میکند و به دانشجویان یاد میدهد تا به جزء مسائل زیبایی شناسی و عملکردی، به ابعاد دیگر معماری نیز بپردازند.
پس از بررسیهای پیاپی در این زمینه، یکی از راهکارهای این مسئله را در ایجاد درسی برای پرکردن فقدان نگاه به شهر در دانشگاه یافتم، که با عنوان درسگفتارهای شهری تدوین و برای تصویب به دانشگاه ارائه کردم؛ من اعتقاد دارم که اگر دانشجوی من متوجه نشود که در چه دورهای زندگی میکند و نفهمد که زمینه شهری چیست و چه تأثیری در معماری دارد، نمیتواند معماری مناسبی برای خود و جامعه مخاطب طراحی نماید.
محورهای درس، درسگفتارهای شهری به طورکلی محدود به چه موضوعاتی خواهد شد؟
درسگفتارهای شهری، یک پکیج تلفیقی است از اصول نظری و فکری مانند مدرنیته و مدرنیزاسیون، حوزه عمومی و عرصههای عمومی شهری، شهرهای مدرن و پسامدرن، شهرهای خلاق ،جهانی شدن و شهرهای جهانی و …؛ که در هر ترم، بسته به توان دانشجویان کلاس، موضوعات را انتخاب و ارائه می دهم که در فرآیند آن دانشجو با تئوریها و نگرشهای بنیادی آشنا میشود؛ در نتیجه آنها چگونگی حل مشکلات و معضلات موجود شهری معماری را میآموزند.
من در این درس سعی میکنیم که ایده پردازیها را به وسیله مبانی فکری پرورش بدهیم و به جای نهادینه کردن اندیشه خود یا هر معمار دیگری در معماری و شهرسازی، اندیشه کردن در این مقوله را به دانشجو بیاموزیم.
روش کلی تشکیل این کلاس نیز کمی با کلاسهای دیگر در زمینههای تئوری متفاوت است، به اینگونه که این کلاسها به صورت میزگرد یا سمینار برگزار میشود و روشهای گوناگونی برای اداره آن تعبیه شده، تا بیشترین دموکراسی را بتوان به اجرا گذاشت. این کلاس از 3 بخش کلان تشکیل شده است. 1ـ ارائه محورهای اصلی هر درسگفتار توسط اینجانب 2ـ انتخاب نوشتههای من مرتبط با هر درسگفتار به صورت آزادانه توسط دانشجویان که در ابتدای هر درسگفتار در اختیار آنان قرار میگیرد و سپس تشکیل میزگرد برای پرداختن به آن نوشتهها، نقد یا توسعه آن به کمک دانشی که دانشجویان از منابع مختلف کسب کردهاند. 3- انتخاب موضوعات مرتبط با هر درسگفتار و ارائه آن به شکل سمینار توسط دانشجویان
در انتهای کلاس نیز موضوعی خاص که در طول کلاس به کمک من برای هر دانشجو پرورانده شده است، بصورت نوشتاری از هر دانشجو تحویل گرفته می شود.
شاید نقطة عطف و محل بسیار جذاب این کلاس مناظرهها و میزگردهای دانشجویان است که حول یک محور ولی با زوایای دید متفاوت صورت میگیرد. البته ارائه محورهای اصلی هر درسگفتار و سمینار هر یک از دانشجویان پشتوانه اصلی میزگردها با تمرکز بر نوشته من که مسئلهای خاص را مطرح میکند خواهد بود.
درس گفتارهای شهری چطور توانسته با دانشجویان طرح شما ارتباط برقرار کند و بازخورد آن به تبع چه بوده است؟
این درس منجر به تشویق دانشجویان درس طرح میشود، تا در آثارشان به دور از نگاه کانسپتچوال، (البته در بعضی دروس یا موضوعات نگاه کانسپتچوال هم جالب است ولی نه همیشه و به عنوان تنها نگاه) به ایجاد راه حلهایی برای مشکلات شهر به همراه درنظر گرفتن اصول معماری، بپردازند.
اما متأسفانه در نظام آموزشی هماهنگی بین دروس وجود ندارد؛ به همین دلیل ارتباط میان دروس به خوبی محرز نمی گردد و نخواهد گشت.
البته من در حال ایجاد بستری با همکاری دانشگاه آزاد هستم تا به وسیله آن، بتوانیم حداقل درس گفتارهای شهری را همگام با طرحهای دانشجویان معماری پیش ببریم.
به نظر من یکی از بزرگترین مشکلات سیستم معماری ایران، عدم طراحی براساس زمینه (Context) است.
زمینه میتواند شرایط اجتماعی، سیاسی و … باشد، که در شهر دریک کل جمع شده و بر هم کنش این زمینه ها با هم توسعه شهری و در آخر انباشت سرمایه را به ارمغان میاورد و این سرمایه است که کلید توسعه معماری و چگونگی هدایت آن است : و ارائه چنین موضوعاتی در دروس معماری، می تواند اهمیت زمینه را به معماری در ایران بازگرداند.
با توجه به تزی که در آخر برای مقطع دکتری ارائه دادید و اهمیت بسیار زیاد مسئله آموزش در معماری ایران اگر ممکن است آموزش در معماری ایران را برای خوانندگان ما واکاوی کنید.
در دوره دکتری که دانش معماری و آموزش آن را بررسی میکردم متوجه این موضوع شدم که بدنه دانش معماری ایران بسیار ناتوان است.
سیستم آموزشی ایران، پیش از ورود آموزش آکادمیک معماری به اینگونه بود که بحث تئوری و عملی به صورت یک واحد یکپارچه عمل میکرد؛ که پس از آکادمیک شدن آموزش در ایران، این سیستم از هم پاشید و پاره پاره گشت.
از طرفی دیگر آموزش آکادمیک در ایران، نه مجریان خوبی را در این رشته تربیت میکرد که در نتیجه آثار معماری قابل توجهی وجود ندارد و نه بحثهای نظری و تئوریهای معماری را به خوبی گسترش میدهد که کارهای پژوهشی راهگشا و ارزشمندی ارائه گردد.
یکی دیگر از مشکلات آموزش معماری ایران، تزئینی بودن دروس نظری است. تزئینی بودن دروس به این معنی است که دروسی مانند معماری معاصر و مبانی نظری معماری و … به صورت کاملاً جدا تدریس میشود و تأثیری در طرح دانشجویان نمیگذارند. مطمئناً دانش معماری به افرادی نیاز دارد تا این دانش را توسعه داده و یک سوی افراد دیگر نیز آن را کاربردی کنند و در عرصه اجرا استفاده کنند. متأسفانه در حال حاظر دانشگاههای معماری در ایران انگار در فضایی بیرنگ و روح یا در خلاء قرار دارند و اساساً به نیازهای کشور و فرآیندها و روندهای توسعه در ایران توجهی چندان ندارند. به همین دلیل دانشجویان زمانی که وارد بازار کار میشوند با محیطی کاملاً متفاوت از دانشگاه روبرو خواهند شد که موجب آشفتگی و ناامیدی آنها در عرصه کار حرفهای میشود.
دلیل آشفتگی آنها به سادگی قابل تشخیص است، دانشجویان در زمان حضور در دانشگاه به جای بررسی زمینه شهری و شرایط واقعی جامعشان، تنها به بررسی آثار معماران سرشناس خارج از ایران میپردازند و بیشتر به سوپراستار شدن فکر میکنند تا به حل کردن مسائل شهری و معماری کشور .
سیستم آموزش معماری در ایران یک نظام غیرقابل انعطاف است که با یک سیلابس مشخص و بسیار قدیمی، به تدریس معماری میپردازد که یا تاریخ مصرف آنان گذشته و یا اساساً با زمینه ما وفاقی ندارند. و مهمتر از همه نگرشهای حاکم به دانشگاههاست که اساساً از مسائل کشور به دورند. برای مثال هنوز سبک آموزشی باوهاس یا بوزار و یا شیوة اندیشیدن برگرفته از آن نگاهها بر دانشگاههای ما سیطره دارد. نقد من به این مسأله نشان دهنده مخالفت برای نقش آموزههایی چون باوهاوس یا هر مکتب پیشروی دیگر نیست، بلکه نهضتهایی چون باوهاس میتوانند به ما بیاموزند که چگونه میتوان همگام با عصر خود، به تحول بپردازیم و معماری و آموزش معماری در کشور خود را همگام با مسائل روز توسعه دهیم. اما اگر بخواهیم همواره از همان باوهاوس نیمه اول قرن 20 پیروی کنیم، باید عرض کنم که باوهاوس نتیجه تحولات همان سالهاست، و پیروی از آن نه تنها ما را به جلو نخواهد برد. بلکه نظام آموزشی ما را ثابت کرده و به مرور رو به عقب برمیگرداند.
در جمع بندی این موضوع باید عرض کنم که طبق تحقیقات یکی از اساتید معتبر امریکایی، زمانی که برای آموختن معماری و در حقیقت معمار شدن لازم است، حدود 20 سال به طول میانجامد.
پس با 4 ، 5 یا 6 سال نمی توان معمار شد، از این رو نظام آموزشی معماری باید برنامه دقیق داشته باشد و بداند چگونه شیوه یادگیری و حل مسئله را در باب رشته معماری با توجه به نیازهای شهر و کشور به دانشجویان بیاموزد تا اینکه دروس تکه ـ پاره متعلق به عصرهای فراموش شده را آموزش دهد.
درمورد سیستمهای آموزشی معماری در ایران، آیا ما نیز درحال حاضر انقلابی چون نهضت باوهاوس در پیش داریم و یا پشت سر گذاشتهایم؟
برای درک این موضوع بهتر است که کمی به قبل بازگردیم، سیستم آموزشی ما از ابتدا پیرو بوزار فرانسه بوده است که درطی زمان و تحولات سیستم آموزشی در امریکا، به سیستم آموزشی معماری امریکا میل کرد؛ ولی بعد از انقلاب، چه غلط و چه درست از هم پاشید و دروس به بخشهای جداگانه و ناپیوستهای تبدیل شد و هدف گذاری آن نیز براساس نیازهای آن دوره انجام گرفت. که امروزه اساساً غیرقابل استناد است.
من در پایان نامه خود پیشنهاد نظام آموزشی جدیدی را برای کشور مطرح کردم به عبارتی تنها تغییر سیلابسهای درس و به روز کردن آنها را کافی نمی دانم بلکه اساساً شیوة نگرش به نظام آموزشی و ارائه نظامی همگام با دگردیسیها و تحولات جدید عصر ارتباطات مورد نیاز است.
در حد خود سعی بر آن دارم و خواهم داشت تا به گسترش این نگاه جدید بپردازم درحال حاظر در کلاس درس، و در دانشگاه محل تدریسم در حال پیاده کردن آن روحیه هستم؛ و این را گسترش خواهم داد. (نگاهی دموکراتیک به آموزش و روشهایی برپایه آن).
از جمله فعالیتهای جالب شما برگزاری کارگاه شناخت تجربی تهران بوده است که به عنوان خط 11 مطرح شده … لطفاً برای ما از این ایده بگویید.
ما در شرکت "مهندسین مشاور نگین شهرآینده" پروژهای را دردست داشتیم با عنوان "امکان سنجی پیاده راههای مناطق تاریخی تهران"، به دلیل بزرگ بودن مقیاس این کار و تحقیقات اندکی که در این زمینه انجام گرفته بود، تصمیم گرفتیم تا این پروژه را به گونه متفاوتتری به انجام برسانیم؛ در ابتدای این کار، کارشناسان خود را برای مطالعات به این مناطق فرستادیم که درنتیجه متوجه شدیم آمارهای متوسط را مثل میانگین جمعیت، میانگین سن و … که توسط مطالعات جمع آوری شده است درک درستی از موضوع به ما نمیدهد. حتی با برداشتهای غیر متوسط گروههای کارشناسی که در یک مدت معین و با شاخصهای معین از کار صورت پذیرفته بود نیز این کار به خوبی انجام نمیپذیرفت.
سپس تصمیم گرفتم تا به کمک دو تن از دوستانم که یک گروه هنری در زمینه تئاتر محیطی را موسوم به نوآر تشکیل داده، و درپی احیای فضاهای شهری به کمک تئاتر محیطی بودند، گونهای برداشتهای غیر متوسط ولی بدون شاخص مشخص در قالب برنامههای هنری را آغاز کنیم.
هدف اصلی گروه نوآر احیاء فضا توسط تئاتر محیطی بود. ما هم به این فکر افتادیم در خلال این احیاء چگونه میتوان با مردم و فضاها ارتباط مستقیمتر برقرارکرد. اساساً دیگر کار به جایی رسید که پروژههای جذاب توسط این گروه برای پروژة ما طراحی شد. مثلاً تهیه فیش مکان از مکانهای ویژه و خاطره انگیز به دلیل حضور یک شخص، خاطره یا فضایی ویژه و برگزاری مسابقه در منطقه تاریخی تهران و …
برای من جالب بود که بتوان همزمان با پروژه امکان سنجی پیاده راهها، گروه نوآر را نیز فعال کنم، که نتیجه آن بسیار رضایت بخش بود، به گونهای که هم توانستیم وقایع کم نظیری را ثبت کنیم و هم بسیاری از مکان های حائز اهمیت، قدیمی را در مطالعات خود در نظر بگیریم، برای مثال در حین فعالیتهای مربوطه همکاران نوآر و نگین شهرآینده با تهیه فیش مکانهایی، بسیاری از اولینها در تهران را مانند اولین قهوه فروشی و … را یافتند و در نقشههای تهران ثبت کردند؛ پس از ضبط وقایع و بازنگری آن متوجه شدم که مردم عادی حاضر در آنجا، نکات بسیار حائز اهمیتی را ذکر کردند که هیچگاه به ذهن اعضای دفتر نگین شهرآینده به وسیله آمار نمیرسد.
با توجه به نتایج فوقالعادهای که دریافت کردیم، تصمیم به ایجاد گروهی جدا و ویژه از پروژه پیاده سازی منطقه 12 گرفتیم که هدف آن تشویق برای کشف و شهود تهران و درست دیدن آن و جمع آوری دادههای، خاطرات، ویژگیهای هریک از پارسلهای شهری و تهیه نقشة تهران که پر از لایههای معنایی است به کمک پیاده روی در شهر بود. پس از ماها میزگرد و هماندیشی و انجام پرژههای خرد مختص این گروه، نام آن، "خط 11" انتخاب شد که کنایهای از با دو پا راه رفتن است. اصطلاحاً با خط 11 رفتن و برای توضیح بیشتر "کارگاه تجربی شناخت تهران" را درکنار خط 11 ذکر کردیم .برای ما "شناخت" و "تجربی" بودن آن اهمیت بالایی داشت. در نهایت خط 11 برای اولین بار در دانشگاه آزاد تهران مرکز با هدف موضوع درک بهتر فضا، برای دانشجویان گروه معماری این دانشگاه کارگاه آموزشی را برگزار کرد.
در این بین، دبیر مشاور شهر در مجله معماری همشهری نیز بودم، به دلیل آنکه نمیخواستم این اطلاعات جمع آوری شده که حائز اهمیت نیز بود، به اصطلاح هرز برود، به ارائه آنها در این مجله به کمک دوستان "خط 11" پرداختم.
گروه خط 11 متشکل از چه افرادی است؟
گروه خط 11 به دو گروه داوطلب و ثابت تقسیم میشود؛ من و دکتر موسوی به همراه گروه هنری نوآر (خانم مینا بزرگمهر و آقای کمالی مقدم) هسته مرکزی را تشکیل می دهیم و هسته دوم، تیم اجرایی و هسته سوم داوطلبینی که به صورت پروژهای با ما همکاری میکنند. روند این کار کند پیش میرود، به دلیل آنکه ما رسالت خود را نوعی نهادینه کردن تفکر میدانیم، و این امر در هر جامعهای جزو سختترین و کندترین کارهاست.
خانم دکتر عزیزی، شما با توجه به شخصیت آکادمیکی که دارید، تجربیات بسیاری در زمینه تولید علم در زمینه معماری را پشت سرگذاشتید، لطفاً این تجربیات را برای ما شرح دهید.
درطول این 12 سالی که عضو هیئت علمی دانشگاه هستم، در مجلههای متعددی مقاله چاپ کرده و در سمینارهای متعددی نیز چه خارجی چه داخلی شرکت کردم. یکی از فعالیتهای ویژة من در این زمینه نیز دبیر مشاوری مجله معماری همشهری (از شماره 1 تا شماره 19) میباشد و تمرین خوبی برای من بود. زیرا هر 15 روز یکبار درخصوص مسئلهای از شهر قلم میزدم و همچنین موضوعی را نیز برای خط 11 انتخاب و به کمک تیم خط 11 توسعه میدادم. اساساً این از ویژگیهای من است که اگر روزی مطالعه نکنم، روزی ناکارآمد داشتهام.
کتابی را نیز در زمینه روند طراحی ترجمه کردید، لطفاً برای خوانندگان ما توضیحاتی در این باره بدهید.
در دوران دانشگاه با روشهای متعدد طراحی، که توسط اساتید متعدد مطرح میشد مواجه میشدم، همواره یکی از دغدغههای من مسائل و اصولی بود که طی فرآیند طراحی پیش میامد و صفر تا صد یک طرح را دربر میگرفت؛ و هر استادی به تناسب روش خود نکات خاص خود را ارائه میدادند (ممکن بود این روش حجمی باشد یا کاربردی و یا برای استادی دیگر مسئله سایت مهمتر باشد و …)
تا اینکه با مجموعه کتاب 5 جلدی روبه رو شدم که فرآیند طراحی را در مباحث گوناگون و با زبانی شیوا و ساده بیان میکرد، و به دلیل دغدههایی که عرض کردم، این مجموعه به نظرم بسیار جالب آمد.
یکی از 5 جلد، کتابی با نام "ایدههای طراحی" بود که به دلیل جذابیت، شروع به ترجمه آن کردم. این کتاب به ما یاد میدهد که چگونه با تحلیل سایت و پیرامون به طراحی خوبی برسیم و چطور زیبایی شناسی را در شهر ببینیم و اصلاً از چه شیوهای برای چه کاری استفاده وچگونه طراحی کنیم.
اصولاً دوست ندارم مترجم کتاب معماری باشم ولی احساس کردم این کتاب نه تنها برای دانشجویان، بلکه برای همه گروههای معماری یک نیاز است. همچنین جلدی دیگر از این 5 جلد به نام "مقدمات تحلیل شهر" نیز توسط اینجانب در دست ترجمه است.
خانم دکتر عزیزی، در یکی از سمینارهایی که سخنرانی میکردید، از شهر خلاق سخن به میان آوردید؛ اگر ممکن است اصول ساده شهر خلاق را برای ما بیان میکنید؟ و برای ما بفرمایید که تهران چگونه به شهر خلاق میل خواهد کرد.
شهرهای خلاق به عنوان شهرهای دموکراتیکی مطرح هستند، که دین و قوم و نژاد پرستی در آن معنایی ندارد و با گسترش زمینههای فرهنگی خود به جذب نخبگان خواهند پرداخت. مسلماً برای میل یک شهر به خلاقیت، اصول ابتدایی ای از قبیل وجود بسترهای تکنولوژی و فضایی متناسب و شکیبا برای تمامی گروههای اجتماعی و چگالی قابل توجهی از نخبگان مورد نیاز است.
از این رو که در شهر خلاق کارخانهها و کاربریها و کارگاههایی که در گذشته وظیفه تولید و ایجاد سرمایه را برعهده داشتند جای خود را به فضاهای شهری و شبکههای انسانی خواهند داد. شهر خلاق، سرمایه اجتماعی را بسیار مهم میداند و معتقد است که در کنار فضاهایی چون کارخانهها و مراکز تولیدی حضور انسانهای خلاق برای تولید غیر مادی نظیر دانش، عاطفه و … میتواند نقش مهمی در اقتصاد داشته باشد. پس با ایجاد فضاهای متناسب، به پرورش انسانهای خلاق میپردازد.
برای جذب انسانهای خلاق آنچه اهمیت دارد. کیفیت زندگی است و هر چقدر شهری در توسعه کیفی خود برای مثال فضاهای شهری به سامان، فضاهای فرهنگی، تفریحی (مثل گالریها، کافهها، رستورانها)، امکانات مناسب حمل و نقل، فضای سبز و … موفق باشد، میتواند مقصد گروههای خلاق بیشتری باشد.
درباره تولید باید به این نکته اشاره کنم که ما در حقیقت دو نوع تولید داریم. مادی و غیرمادی. تولید مادی، تولید ابزار فیزیکی زندگی است و تولید غیرمادی، دانش و آگاهی و عاطفه است که از اصول مهم شهرهای خلاق هستند؛ در حقیقت یک شهر خلاق به جز تولید مادی به تولید گسترده غیرمادی میپردازد. و این وجه تمایز آن با دیگر شهرهاست.
شهر خلاق از یک زنجیره به هم پیوسته ایجاد میشود، سرمایه اجتماعی و انسانی جذب محیط با کیفیت میشود، محیط با کیفیت یعنی محیطی که بتوان در آن آزاد و راحت زندگی کرد و به تفکر پرداخت؛ و محیطی که بتوان در آن آزادانه فکر کرد و راحت بود به پرورش خلاقیت میپردازد. سپس این گروه به نوآوری و خلاقیت پرداخته و به کمک نهادها و شبکههای موجود که از جمله سرمایههای شهر خلاق هستند زیربنای اقتصادی شهر را سازمان داده و تقویت می کند.
به نظر شما تهران برای میل به شهری خلاق باید چه فرآیندی را طی کند ؟
در شهر تهران قسمت اعظم نیروهای خلاق کشور به دلیل تمرکز دانشگاها و مراکز پژوهشی و امکانات زندگی گردهم آمدهاند، از این رو پتانسیل و چگالی گروه نخبه و خلاق این شهر بسیار بالا است، اما زمینه همافزایی برای چنین سرمایهای به دلیل نبود بستر لازم مدیریتی وجود ندارد. برای مثال محیط شهری تهران از کیفیت لازم برای فعالیت این افراد بهرهمند نمیباشد. عرصه عمومی در شهر که از مهمترین نقاط بروز این گروه و تولید غیرمادی شهر میباشند، دارای قوانین سخت و بدون امکانات مناسب برای حضور میباشد.
سخن پایانی :
بزرگترین نگرانی من در زندگی مهاجرت جوانهاست، دانشجویانی که در کنار من 4 یا 6 سال درس میخوانند و پس از آن به دلایل گوناگونی تصمیم به ترک کشور خود میگیرند، جدا از آن که مهاجرت را در ذات خود چیز بدی نمیدانم و فکر میکنم مهاجرت جزء لاینفک زندگی امروزه با توجه به مسئله جهانی شدن میباشد ولی دلایل مطروحه از طرف دانشجویان نگرانم میکند. بعضیها تنها راه رستگاری را فرار از ایران میدادند. بعضیها تنها چون همه مهاجرت میکنند، میخواهند بروند و تعداد اندکی هستند که دلایل روشن و هدف دقیقی دارند. و برای تعالی قدم برمیدارند. من هم میدانم شرایط امروز ایران سخت است. ولی چه کسی باید به آن بپردازد و آن را سامان دهد؟ اگر تمامی سرمایههای انسانی ما از کشور بروند و طبیعتاً به دلیل آنکه ایران مقصد سرمایههای انسانی دیگر نیز چندان نمیباشد. پس چه میبایست کرد؟ آیا تنها باید به زندگی چندین ساله خود بنگریم و بخواهیم که راحت زندگی کنیم یا کمی هم میشود به زندگی نسلهای آینده فکر کرد. پس بهتر است که اگر برویم، دست پر برای حل معضلی از کشور برگردیم و اگر بمانیم هم بدانیم که هرکسی میتواند از سامان دادن به محیط و یا فضایی کوچک شروع میکند. اگر هم به ایران برنگشتیم، برای آن قدمی هرچند اندک برداریم.