موضوع نقد و نقادی در معماری همواره بحثی چالشبرانگیز در سطح جهان بوده و هست، همچنانکه بزرگانی چون جنکز بر محوریت آن اعلام حضور کردهاند. در عصر حاضر "نقد" در معماری تاثیر شگرفی بر چرخش مواضع متخصصان در امر تخصصی خود داشته است، چنانکه مهمترین این حوادث، رخدادهای تئوریکای است که در دهههای 50 و 60 میلادی آغاز شد و بر معماری معاصر غرب اثر گذاشت. کنگرههای سیام و پس از آن مبانی نظری که از رشتههای مرتبط با معماری نشأت گرفتند، مسیر آینده معماری معاصر غرب را روشن کردند.
اگر معماری معاصر غرب را تحلیل کنیم، بر ما آشکار میشود که پس از اتمام جنگ جهانی دوم، ضرورت بازسازی بافتهای شهری احساس شد و سرعت ساختوساز باعث نزول کیفیت ساختوساز شد. همچنین این برهه زمانی همراه با نتایج حاصل از معماری مدرن شد. نتایج نامطلوب فرهنگی و اجتماعی حاصل از معماری نیم قرن اول قرن بیستم بر جوامع بشری به حدی رسید که نیاز به اتخاذ تصمیمی جدید احساس شد.
متخصصان امر نیز تصمیم گرفتند تا با بهرهگرفتن از رشتههای مرتبط، به تولید مبانی نظری میانرشتهای دست بزنند تا بلکه تاثیرات مثبت محصولات معماری بر استفادهکنندگانش پیشرفتی کند یا لااقل میزان تأثیرات منفی تقلیل یابد. از این رو، پارادایمهایی به مثابه دستورالعملهای نظری پدید آمدند که هر یک با نگرشی متفاوت نسبت به یکدیگر و با اولویت قائلشدن به یک مفهوم، سعی در جهتدهی به طراحی معماری داشتند. به عنوان مثال، پدیدارشناسی، منطقهگرایی، زمینهگرایی، روانشناسی و امثال آنها، که پارادایمهایی(الگووارههایی) هستند که سعی در تغییر روند طراحی معماری داشتند. همانطور که در بالا رفت، علت پدیدآمدنشان "نقد" به گذشته بود.
در برهه زمانی کنونی، تاثیرات این الگووارهها بر روی روند طراحی بر کسی پوشیده نیست، پس اهمیت "نقد" نه تنها در ایجاد تغییر وضع موجود است، بلکه باید بتواند به وضع موجود سامان بخشد. در کشور ما و در زمان حال، خوشبختانه تعداد کنفرانسهای معماری رو به فزونی گذاشته و این امر جدای از کیفیت آنها، حق انتخاب بیشتری در اختیار دانشجویان و سایر شرکتکنندگان برای شرکت در هر یک از کنفرانسها، میگذارد. در این میان، کنفرانسهایی که به مقوله "نقد" در معماری بپردازند بسیار اندکاند. دلایل مختلفی برای این موضوع میتوان برشمرد، که به نظر میآید مهمترین آنها، نداشتن تعریفی جامع، روشن و آشکار از "نقد" در معماری است که بتواند تمامی یا برخی از زوایای پنهان آن را نمایان سازد. دلیل دیگر اندکبودن تعداد نشستهایی با محوریت "نقد"، که به روند هر نقدی کمک میکند تا آسانتر و سریعتر به نتیجه برسد، نبود "ادبیات نقادی" صحیح است.
اخیراً نشستی با موضوع "نقد معماری معاصر ایران: سفارتخانهها" و همت برخی صاحبنظران این عرصه در ساختمان فرهنگستان هنر و با مدیریت پژوهشکده هنر فرهنگستان هنر برگزار شد. چارچوب برگزاری این نشست متشکل از سه بخش، سخنرانی طراحان سفارتخانهها برای معرفی آثار اجرا شده، سخنرانی اعضای پنل تخصصی و پرسش و پاسخ مخاطبان با اعضای پنل بود. در پنل دوم، محوریت موضوع این بود که آیا می توان برای معماری 35 سال اخیر ایران مشخصه ای ذکر کرد؟ که پاسخ آقای داراب دیبا منفی بود. الایحال، آنچه که در این نوشتار مدنظر است پرداختن به نکات قابل توجه و نتایج مثبت بدست آمده ی این نشست از دید یک مخاطب است.
نکات قابل توجه:
1- آنچه بیش از همه به چشم میآمد، این بود که نقدی به سفارتخانه های معرفی شده، ایراد نشد و سوالات و مباحث مطرح شده از سوی مخاطبان بیشتر پیرامون مباحث نظری معماری چرخید. البته پیشبینی هم شده بود که موضوع سفارتخانه، اذهان را به سوی مقوله "هویت در معماری" ببرد، اما حتی یکی از آن سفارتخانههای معرفی شده از این نظر مورد تحلیل قرار نگرفت، چرا که سوالات پرسیده شده، این هدف را در خود نداشتند.
2- بحث پیرامون "نقد" هر چیز، ذاتاً دو قطب میطلبد، اصلاً به همین خاطر است که ادبیات نقادی حائز اهمیت میشود. بحثِ شکلگرفته میان دو قطب میتواند موارد مهمی را در ذهن بیننده روشن سازد و او نتیجه خود را بگیرد. در این نشست آن قطبین دیده نمیشد و ماهیت نشست از "نقد" به "معرفی" تغییر پیدا کرده بود. البته دلیل این موضوع می تواند نبود تعریفی از نقد و نیز نداشتن ادبیات نقادانه از سوی دو طرف باشد.
نتایج مثبت بدست آمده:
1- فراگیری ادبیات نقادی از پیشکسوتان؛ به حق ادبیات آقای زینالدین و خانم طهوری ستودنی و آموختنی بودند. حفظ شأن و منزلت دیگران و نیز محترم شمردن نظرات دیگران از اصول اولیه ایست که هر بحثی فاقد آن باشد، مجادله و خارج از نقد است
2- آشنایی مخاطبان با نحوه تفکر پیشکسوتان در خصوص پروژههای معرفی شده و در نتیجه،آشنایی با معماری معاصر ایران و پارامترهای آن از این طریق.
3- شناخت نظرات پیشکسوتان در خصوص مقوله "هویت در معماری" .
نتیجهگیری:
از مباحث شکلگرفته، چنین به نظر میآید که میان سخنرانان، یک گروه قائل به تاثیر مبانی نظری در طراحی و گروه دیگر نافی آن بودند یا لااقل گروهی آن را اولویت دانسته و گروه دیگر آن را اولویت تشخیص ندادند. لذا، "رابطه میان طراحی معماری و مبانی نظری" میتواند موضوعی مناسب برای جلسات بعدی این سلسله نشستها باشد. این موضوع میتواند خود، پیشزمینهای برای "فهم چگونگی نقد معماری" باشد چرا که نقد معماری بدون اطلاع از مبانی نظری آن، تبدیل به اظهار نظرات شخصی خواهد شد که جدل و ستیز در آن قابل پیشبینی و ناگزیر است.