داستان از این قرار است که، طبق معمول، یک شبکه شطرنجی اختیار کرده و آن را روی تپه ماهورها فشار میدهیم، بعضی جاها شیاری گود میافتد، جای دیگر قی میکند و بالا میزند و تا آنجا که ممکن است زمین را صاف کرده و به قطعات مساوی و مستطیل درمیآوریم تا خانههای یکنواخت و موازی و زشتی را روی آنها بسازیم... البته بعضی از پلاکها آن بالا مانده و دسترسی به آنها فعلا غیرممکن میشود...!
خیابانهایی که در نقشه متقاطعاند با اختلاف ارتفاع ده متری قفل میشوند اما ساخته میشوند تا دوباره خاکبرداری شوند! چندین میلیون متر مکعب جابجائی خاک و چندین میلیارد تومان جابجائی پول انجام میگیرد تا استفاده بهینه از زمین انجام شود. نیازی هم به نقشههای توپوگرافی و برنامه مورفولوژی نیست!
استفاده بهینه از زمین را شما میتوانید در شهرک پردیس ببینید؛ خانههای چسبیده به هم و چند طبقه آپارتمانی. آدم عاقل تعجب میکند که اینهمه زمین خالی، ناگهان مثل کولونی قارچ، یک مقدار زیاد خانههای یک شکل و دلگیر چسبیده به هم از زمین سر در آورده...،اما به شهرک جدید هشتگرد برگردیم:
بهینه کردن استفاده از زمین به نظر در تولید سود بیشتر باشد نه در بهینه کردن زندگی. پول توی خاک است و هرچقدر بیشتر خاک جابجا شود بیشتر از تویش پول درمیآید. مشاور چه چیزی را به کارفرمای تعاونی مشاوره میدهد؟ استفاده ی بهینه از زمین! اول تمام اوضاع و احوال زمین تحت سیستم اطلاعات جغرافیایی GIS درمیآید تا روی آن شریانها و خیابانها و تقسیمبندیها انجام شود. این کار را هم به شکل سه بعدی انجام میدهیم. از مقدار خاکبرداری بسیار زیاد میکاهیم. خیابانها روی زمین نرم پیچ و تاب میخورند و خانه های دو طبقه با دیوار باربر و سقف شیب دار را در زمینهای 225/250 متر مربع با شیب متفاوت از 3 تا 30% و بعضی جاها بیشتر قرار میدهیم. طبیعتا خانه ها فقط شمال- جنوبی نیستند و از این چیدمان خشک و بد معنا بیرون می آییم که اطاق های جنوبی بهترین و بیشترین نور را داشته باشند و اطاق های شمالی، بخصوص در زمستان، هیچ! فضاهای سبز و خدمات شهری و اجتماعی مشخص می شوند. پروژههای خانههای 100 و 120 و 140 متری سه خوابه کامل شده، اجزا اجرایی آن هم کم کم تهیه میشوند. هر دو خانه با حیاط خلوتی فیمابین بهم چسبیدند تا به نظر یک واحد آمده و تعداد آنها به نظر نصف بیاید. حیاط خلوت پوشیده از شیشه تا مانند یک باطری آفتابی حرارت تشعشات خورشیدی را در درون خود جذب کند. دیوار های باربر 35 سانتی بنابر آئین نامه های اجرایی ساخت و ساز با کلافهای افقی و عمودی دیوار باربر در دو طبقه، پنجره ها و درها استاندارد و کالیبره، واحد های بهداشتی کالیبره با اندازه های یکسان و استاندارد، پله ها با دو رامپ پله پیش ساخته و آماده برای نصب و بی نیاز از پوششهای بیشتر، 17 پله با ارتفاع 19 سانت، آلاچیق های ساده در شمال و جنوب متصل به خانه، تمام پروژه تحت سیستم، سیستم تولید انبوه صنعتی اجزاء + تولید انبوه یک آجر بزرگ نیمه پر 40* 30 * 19 ارتفاع. مساوی با ارتفاع پله ها، روی نمونه ی پوروتون ایتالیا که سالها آزمایشش را در زمینه ی دیوارهای باربر پس داده، همه و همه در چشم انداز تولید نیمه صنعتی خانه های ارزان قیمت و سریع، تا بعد مشاور یک ماه و نیم کار را به دور اندازد، زمین را صاف کند، خیابان های ساخته شده با جدول بندی و درختکاری شده را روی نقش پاک کند، شبکه شطرنجی را پیاده کنند، کار را معلوم نیست چند ماه عقب بیندازد و زمین را از خانه های ردیفی پر کند. دستور الاعمل پدافند غیر فعال و نوار های سبز و خدمات اجتماعی پخش هم بماند که چی؟ که از در صد کمیسیون برای خاکبرداری و تسطیح کم نشود. که یک مدیر عامل نادان و درگیر روابط مافیایی کم نیاورد و نقش برتر او در برابر یک معمار باهوش اما با فرهنگی دیگر ثابت شود. اما نقش مدیران تعاونی ها در این میان چیست. آنها نمی دانند یا میدانند و می پذیرند و جز این چیزی نمی خواهند؟ نگران نباشید. شاید بازی هنوز به پایاننرسیده باشد. شاید معمار خوش سلیقه و با فرهنگی دیگر همرنگ جماعت شد. شاید باید آلوچه را با هسته خورد! ای دل غافل!
یک سری به دربند تهران، به سربند و راه سازی به طرف پس قلعه بزنیم. مصداق آفتابه لگن 7 دست همینست. دهکده ی پس قلعه و تمام خانواده های آبشاری و خانه هایش نمیه متروک و نیمه ویرانه اش دارد از بین میرود و جان میکند و میمیرد اما شهرداری منطقه یک جاده ای پر پیچ و خمی برایش می سازد که نگو! که دیوار سنگی قطور و بسیار بلندش میلیارد ها تومان خرج برداشته، نیمه تمام مانده، اگر هم روزی به دهکده برسد از مرگ تدریجی پس قلعه مدتها گذشته است. بدیهی است اگر شهرداری خرج پیمانکاری خیابان عجیب و غریب را صرف درمانگاه و رفاه و تاسیسات دهکده و بهینه سازی زندگی مردم کرده بود هم بز را نجات داده بود و هم علفها را. حماقت است یا فساد مدیریت؟ یا هر دو. حالا بنشینیم بحث کنیم اول مرغ بود یا تخم مرغ.